سير، يک روز طعنه زد به پياز که تو مسکين چقدر بد بوئي
گفت، از عيب خويش بيخبري زان ره از خلق، عيب ميجوئي
گفتن از زشتروئي دگران نشود باعث نکوروئي
تو گمان ميکني که شاخ گلي بصف سرو و لاله ميروئي
يا که همبوي مشک تاتاري يا ز ازهار باغ مينوئي
ره ما، گر کج است و ناهموار تو خود، اين ره چگونه ميپوئي
در خود، آن به که نيکتر نگري اول، آن به که عيب خود گوئي
چقدر سخت ميگيريد کي ميتونه باشه
محمود قيصري و سعيد نازنين ديگه!!!!!!!!
سلام داش مرتضي
خوبي؟
جريان دعوا رو بگو کي با کي بوده؟؟